بعد مدتها سه چرخه سواری می چسبه
این من و تارا هستیم لباس قرمزه منم و اون یکی دوستم تارا جونه سلام دیرور بعد ٢ هفته که با مامانی و بابایی رفته بودیم تهران برگشتیم خونمون و عصر که شد من با مامانی و بابایی رفتیم دد . وقتی رسیدیم مرکز خرید مامانی منو سوار سه چرخم کرد و از عقب سه چرخه رو هل داد. سه چرخه شروع به حرکت کرد وای نمی دونین چه حالی داد انگار دنیا رو بهم دادن اینقدر خوشحال شدم و ذوق کردم که اول سریع ایستادم بعد یک پامو بالا گرفتم و روی یک پارفتم بعد پامو آوردم پایین و دوتا دستامو بردم بالا و با همه بای بای کردم دو دستی و شروع کردم با دوتا دستم ذوق کردن و جیغ زدن از خوشحالی. دیروز عصر واقعا بهم خوش گذشت ( یک عصر خوب) ...